کوشش نما که شعر نه الهام می شود
گر هم شود، فسانه ی ابهام می شود

در سرزمین نام و نشان، شعر کوششی
ورد زبان و گوش و دل عام می شود

هر کس که پشت حضرت الهام را گرفت
در دیگ عقل ِ بی ادبی خام می شود

دفترچه ی هزار و دوصد بیت شعر او
چون لکه یی بدامن ایام می شود

اما هرآنکسی که بکوشش سرود شعر
یادش همیشه با قدح و جام می شود

نامی نداشت روز اول گر جنابشان
با یک غزل ببین که چه خوشنام می شود

دیوان یک دو صفحه یی شعر ناب ِ او
بر قصرهای شعر و ادب بام می شود

تک واژه های کوشش بی انتهای او
از بهر عاشقان ادب دام می شود

شعرش اگر بلند بخوانی بگوش خر
در مصرع اول، خر ِ بدرام می شود

***

آنکس که شعر ناب ِ ملامت نیوش کرد
خوشبخت و کامران و  خوش انجام می شود

با باران الهام جنگیدیم و بلاخره با کوشش فراوان شعری سرودیم خالی از هرنوع الهام درونی و بیرونی. خوش بحال خودمان!


پ.ن. بنا به فرمایش دوست بجان برابر پارسالمان حضرت کاکه تیغون شعر فوق دستکاری مجددی گردید که بدینوسیله نهایت قدردانی قدرنشناسانه ی مان را از ایشان بجا می آوریم. هرچند صدماتی که ما به عرصه ی ادبیات نوشتاری زبان سرة وارد می آوریم با زحمات ایشان نیز جبران نمی گردند، یادآور می گردیم که دستکاریهایی اینچنین در کاهش صدماتی آنچنان فوق العاده موثر می باشند.

راستی تا یادمان نرفته است قضیه یی را هم شرح دهیم تا خدای نخواسته سوء تفاهمی در تفسیر فسانه ی ابهام پیش نیاید. این فسانه ی ابهامی که ما نام بردیم را (اگر اشتباه نکنیم) قدیمی ها قصه ی سرمنگسک می نامیدند. اگر هم خدای نخواسته برداشت ما غلط باشد... خوش بحال شما!