درود
قرار بر این بود تا معذرت نامه ای بنویسیم تا به نحو احسن الاحاسن دل جمیع خلق الله و ملت همیشه در سنگری که چند سالیست سنگش را با و بی مناسبت به سینه می شقانیم به دست آید. خوشبختانه چنین امری در حال حاضر نه غیر ممکن که از توان ناتوانی چون ما خارج گردیده است. حد اعلای ناتوانی در اینجاست که هر چه نوشتیم از یک عدد جمله ی دو واژه ای بیشتر نشد: ما خوشبختیم!
گذشته از این ها دو ماهیست دستمان مثل دست آدمیزاد به قلم نرسیده است، منتها این طرف آنطرف پراکنده نویسی هایی نموده ایم که خودمان هم از وجود گهربارشان آگاهی چندانی نداریم. هرگاه این نبشته های پراکنده جمع آوری گردیده در اختیارمان قرار گرفت، نخستین کسیکه از این مکان بگذرد... خوش بحال خودمان!
نمونه یی از همان پراکنده نویسی های بی سر و پا:
تابکی خنده به ریش تو کنیم، بتراشش که بخندم به خودت
میزنم سنگ به تدبیر تو لیک، نرسد هیچ گزندم به خودت
دیروز کلاهت به سر نره خری بود
گفتیم تو هستی، تو نبودی، دگری بود
تا اطلاع ثانوی
اینجانب داکتر انجنیر استاد میرزا ملامت، متولد شهر ویرجینیای ولایت پاریس افغانستان در سال 1350 هجری میلادی در سن 0 سالگی بدنیا آمدم. با ورود نیروهای بیگانه و بیگانه نمایان به کشور عزیزم افغانستان از آنجا به خارج از کشور مهاجرت کرده و تحصیلات کودکستان و ابتدائیه را در مکتب شهید جان اف. کندی شهر هامبورگ انگلستان به اتمام رسانیده دکترای حقوق خویش را کسب نمودم و مدت دوازده سال پربار با گارسونی در رستورانتهای مختلف به جامعه ی جهانی خدمات فراوانی نمودم. پس از دوازده سال کار بعنوان گارسون رستورانت اکنون در نظر دارم با راه اندازی "حزب شفتل خواهان" به کار سیاست پلاستیکی بپردازم و بدنوسیله دین خود را نسبت به وطن عزیزم افغانستان ادا نمایم، تا باشد فرزندانی آواره تر از من به جامعه ی جهانی تقدیم نماید.