روزیکه شاهکارهای این بوم و بر ستودنی بودند، مایی وجود نداشت. امروز که خوشبختانه شاهکاری نیست تا بستاییم، وجود داریم و وجود نداریم. فرق این وجود و آن وجود در همان بودن و نبودن شاهکارست و بس.

قرار بر این بود تا معذرت نامه ای بنویسیم تا به نحو احسن الاحاسن دل جمیع خلق الله و ملت همیشه در سنگری که چند سالیست سنگش را با و بی مناسبت به سینه می شقانیم به دست آید. خوشبختانه چنین امری در حال حاضر نه غیر ممکن که از توان ناتوانی چون ما خارج گردیده است. حد اعلای ناتوانی در اینجاست که هر چه نوشتیم از یک عدد جمله ی دو واژه ای بیشتر نشد: ما خوشبختیم!

گذشته از این ها دو ماهیست دستمان مثل دست آدمیزاد به قلم نرسیده است، منتها این طرف آنطرف پراکنده نویسی هایی نموده ایم که خودمان هم از وجود گهربارشان آگاهی چندانی نداریم. هرگاه این نبشته های پراکنده جمع آوری گردیده در اختیارمان قرار گرفت، نخستین کسیکه از این مکان بگذرد... خوش بحال خودمان!

نمونه یی از همان پراکنده نویسی های بی سر و پا:

تابکی خنده به ریش تو کنیم، بتراشش که بخندم به خودت
میزنم سنگ به تدبیر تو لیک، نرسد هیچ گزندم به خودت

دیروز کلاهت به سر نره خری بود
گفتیم تو هستی، تو نبودی، دگری بود

 

تا اطلاع ثانوی