خودم
شب تاریک و برقها خاموش روشنی دیده چشم کور خودم
شتر بخت و طالع میمون لنگر افکنده در حضور خودم
می خرامد هزار فکر بلند بر سراپرده ی خیال کج ام
عاقلان را شکست ها داده، مغز ناب و پر از شعور خودم
کشف ها کرده ام به خلسه بسی که کسی در دو قرن هم نکند؛
مثلاً اینکه حیرت افکنده، در جهان شهرت غرور خودم
آفتاب و مریخ و ماه و زمین همه چک چک کنان به دور و برم
زهره و مشتری همی رقصند هر دو در جشن پر سُرور خودم
پشت در صف کشد زمین و زمان تا یکی جمله حرف مفت زنم
با نوابغ همی زنم پهلو؛ حضرت نوچه لنده هور خودم!
این سخن های پرت و واهی را گر بخواهم که مختصر سازم
باید از چشم ها نهان گردم، تا بیاید دم ظهور خودم
* * *
کاسۀ صبر بی پدر لبریز، جیب خالی چو کله های شما
با همین فکرهای طاغوتی میزنم بر سر صبور خودم
+ نوشته شده در ۱۳۹۰/۰۸/۰۹ ساعت 1:44 توسط میرزا قلندرشاه ملامت
|
اینجانب داکتر انجنیر استاد میرزا ملامت، متولد شهر ویرجینیای ولایت پاریس افغانستان در سال 1350 هجری میلادی در سن 0 سالگی بدنیا آمدم. با ورود نیروهای بیگانه و بیگانه نمایان به کشور عزیزم افغانستان از آنجا به خارج از کشور مهاجرت کرده و تحصیلات کودکستان و ابتدائیه را در مکتب شهید جان اف. کندی شهر هامبورگ انگلستان به اتمام رسانیده دکترای حقوق خویش را کسب نمودم و مدت دوازده سال پربار با گارسونی در رستورانتهای مختلف به جامعه ی جهانی خدمات فراوانی نمودم. پس از دوازده سال کار بعنوان گارسون رستورانت اکنون در نظر دارم با راه اندازی "حزب شفتل خواهان" به کار سیاست پلاستیکی بپردازم و بدنوسیله دین خود را نسبت به وطن عزیزم افغانستان ادا نمایم، تا باشد فرزندانی آواره تر از من به جامعه ی جهانی تقدیم نماید.