آن طرفها، زمین خاکی را زورمندان قباله می کردند

این طرف، نان خشک و خالی بود دور آن آه و ناله می کردند

آن طرف، مرغ بود و بریانی در کنارش دوصد غذای دگر

این طرف، در تنور بدبختی درد را هم ذغاله می کردند

آن طرف، ساز بود و شور و طرب، گاهگاهی صدای بانگ اذان

این طرف، گریه بود و وقت خوشی خنده را استحاله می کردند

این طرف، عشق بود و شهوت را نه پدر می شناخت نی مادر

آن طرف، هر دو بود و حاصلشان این طرفها حواله می کردند

این طرف، جنگ بود و کودک و مرد همه خواب تفنگ می دیدند

آن طرف، از سقوط این طرفی گفتمان و مقاله می کردند

این طرفها، نه نای رفتن بود؛ نه توان نشستن و مردن

آن طرف، خون بی شعور مرا همنشین پیاله می کردند