به یاد مرحوم قومندان
مرحوم آرشیومان پیش از کشیدن نفسهای پایانی وصیت فرمودند تا این چرندنامه را بیاد مرحوم قومندان دیروز که شامل پروژه ی خلع سلاح گشته مقدار ناقابلی تفنگ زنگ زده ی بازمانده از مرحوم شمر لعنت الله علیه را تسلیم دولت همیشه بیدار نموده اند بر این پرده بنگاریم. قومندان صاحب تصمیم دارند مانند همکاران سابق خویش لباس صلح پوشیده تا جان دارند به سبک نو ملت همیشه در سنگر را بدوشند و وکیل، وزیر و یا حداقل کاندید ریاست جمهوری گردند.
ضمن عرض تبریک به این نازنین تازه از خواب گران برخواسته برای ایشان موفقیت و مابقی ملت همیشه در سنگر صبر جمیل آرزومندیم.
قومندان با خدا نالیده می گفت
که دوران جهانخواری سر آمد
بکردی شر طالب دور و جایش
هزار و صد بلای دیگر آمد
بیامد بوش همچون ناجی من
حضورش باعث آرامشم شد
گمان کردم که چون ایام دیرین
توان غُران به کابل جان در آمد
ولیکن کور میخواندم خدایا
بشر آمد، حقوق و داد خواهد
برفت عُمر که چشمش کور بادا
کری آمد که آن هم کل بر آمد
و این کل با کسی شوخی ندارد
صدایش گُرده ها را گرد سازد
مرا سالار جنگ و دزد خواند
خدایا! بد برفت و بدتر آمد
همی نالید و پشم از ...ایه میکند
که آری مفلس و منفور گشتیم
شدم بیچاره... و در دم ز سویی
ندا از حق سوار موتر آمد:
قومندان جان! مشو مأیوس عزیزم!
کجا؟ کی مفلس و منفور گشتی؟
عزیزم! اندکی مثبت بیاندیش
به پشمت کاین کل بی مادر آمد
اگر هم جمله خلق همراش باشد
فلک اما مرید طالع توست
کند چرخت ببام بخت ای جان
مگو فصل جهانخواری سر آمد
جهانخواری ندیدی ای قومندان
کُله از سر فرو افکن تو امشب
تراش آن ریش مقبولت که اکنون
جهانخواری به سبکی بهتر آمد
برو مشمول طرح صلح گرد و
تفنگ و هرچه داری را ببخشا
قومندانی دگر لطفی ندارد
که دالر هم سوار دالر آمد
سروده شده در:
هشتم ربیع الاول سنة یادمان رفته، امارت پادشاهی دنمارک
کنار مرقد مرحومه مغفوره پری دریایی(هرکه هم شک دارد خیر نبیند!)
اینجانب داکتر انجنیر استاد میرزا ملامت، متولد شهر ویرجینیای ولایت پاریس افغانستان در سال 1350 هجری میلادی در سن 0 سالگی بدنیا آمدم. با ورود نیروهای بیگانه و بیگانه نمایان به کشور عزیزم افغانستان از آنجا به خارج از کشور مهاجرت کرده و تحصیلات کودکستان و ابتدائیه را در مکتب شهید جان اف. کندی شهر هامبورگ انگلستان به اتمام رسانیده دکترای حقوق خویش را کسب نمودم و مدت دوازده سال پربار با گارسونی در رستورانتهای مختلف به جامعه ی جهانی خدمات فراوانی نمودم. پس از دوازده سال کار بعنوان گارسون رستورانت اکنون در نظر دارم با راه اندازی "حزب شفتل خواهان" به کار سیاست پلاستیکی بپردازم و بدنوسیله دین خود را نسبت به وطن عزیزم افغانستان ادا نمایم، تا باشد فرزندانی آواره تر از من به جامعه ی جهانی تقدیم نماید.