بی پروایی
البته تا یادمان نرفته باری لافیدیم که: چون دست به قلم می برم، قلم زیر بار مسئولیتی که من بدوش می کشم می شکند. تقصیر از ماست یا این روزها قلم ها بی کیفیت شده اند؟ و یا مسئولیت بجای خودمان وزن می گیرد؟
این روز ها جمیع فرموده هایمان طعم تلخی میدهند. هربار ابراز نظری می فرماییم همه ی واژه های خوب و نشاط آفرین [این یکی خودش پیشقدم گردید] از ذهنمان فرار می نمایند. با نگاهی دوباره به فرموده ها متوجه می گردیم مخاطب را بجای تشویق، کوبیده ایم.
- ظاهراً در این دنیا به ما نقش چکش را اعطاء فرموده اند!
از خوابیدن هم دیرگاهیست می پرهیزیم. از شما چه پنهان می ترسیم مبادا در خواب کسی ما را گمراه نموده با خود دیسکو ببرد. گور و ایمان که خاکستر است. دیسکو رفتن خرج دارد!
کورکورانه!
یک عُمر، گپ مفت ز هر شحنه خریدیم
گفتند و شنیدیم ولی بهره ندیدیم
رفتیم پی هرکه به یکباره علم شد
نا دیده شط و آب ز پا موزه کشیدیم
هر آنکه نپرسید و چو ما گشت، ز ما شد
وآنکس که بپرسید از او صله بریدم
دیوانه نبودیم، ز هوشیاری بسیار
با خویش جفا کرده و بیگانه گزیدیم
کورانه سپردیم سر و تیشه به جلاد
از چاله جهیدن چه، که در چاه خزیدیم
بستیم خرد را چو به دروازه اسطبل
هرگونه که همسایه صلاح دید، چریدیم
اینجانب داکتر انجنیر استاد میرزا ملامت، متولد شهر ویرجینیای ولایت پاریس افغانستان در سال 1350 هجری میلادی در سن 0 سالگی بدنیا آمدم. با ورود نیروهای بیگانه و بیگانه نمایان به کشور عزیزم افغانستان از آنجا به خارج از کشور مهاجرت کرده و تحصیلات کودکستان و ابتدائیه را در مکتب شهید جان اف. کندی شهر هامبورگ انگلستان به اتمام رسانیده دکترای حقوق خویش را کسب نمودم و مدت دوازده سال پربار با گارسونی در رستورانتهای مختلف به جامعه ی جهانی خدمات فراوانی نمودم. پس از دوازده سال کار بعنوان گارسون رستورانت اکنون در نظر دارم با راه اندازی "حزب شفتل خواهان" به کار سیاست پلاستیکی بپردازم و بدنوسیله دین خود را نسبت به وطن عزیزم افغانستان ادا نمایم، تا باشد فرزندانی آواره تر از من به جامعه ی جهانی تقدیم نماید.