امروز یعنی دیروز
امروز بر ما، برعکس روزهای دیگر
کوتاه و کوچک گذشت. نیم بیشتر اش را به غفلت گذرانیده، خواب گران بر جمیع مسایل
مهم زمینی و آسمانی مهمتر دانستیم. و اما نیمه ی کمتر آن را بجای نهادن جان پاک بر
کف ناپاک و گز نمودن کوچه بازار این سرزمین، فدای شایعات، اخبار و حقایق ملکی و
دولتی از اینسو و آنسوی سرزمین شهید و قهرمان پرور نمودیم. برعکس ما ملت قهرمان پرور، قهرمان
ساز و قهرمان شناس شفتل آباد علیا با شرکت در نماز جنازه غیابی رهبر جهاد، مقاومت
و صلح (که مستحق جایزه نوبل و دارای کمربند سیاه در هرسه بخش می باشند) یکبار دیگر
حمایت علنی و عمومی خویش را از این استوره بیادماندنی در تاریخ هجری شمسی اعلان
نموده عاملین این جنایت فراملیتی را (از آنجاییکه احکام دیگر غیرقابل تطبیق بوده
از صلاحیت دولت افغانستان خارج می باشن÷د) محکوم به ششصد دشنام ناموسی و غیرناموسی
گردانیدند. از شما چه پنهان خود ما نیز بدلیل مسدود شدن چندین سرک منتهی به مناطق
مهم استراتیژیک چشم چرانی چندین بار انزجار خویش از این عمل دشمنان قسم خورده ملت
همیشه در سنگر (علی الخصوص کشور دوست و برادر پاکستان کثیف) را بصورت عملی اعلام نمودیم.
خاکستر و فیلترهای سگرت باقیمانده در میان بوته ها بیانگر این عمل جسورانه و صلح
جویانه ما می باشند. با کمال اطمینان میتوان گفت: آیندگان این سرزمین حداقل به این
عمل ما افتخار خواهند نمود. وکیل با اقتدار شفتل آباد علیا
بابه صادق قیچ که متاسفانه بعد از یک سال و اندی وکالت از جانب رشوت خواران، متقلبین
سازماندهی شده و آلوده به فساد اداری متهم به تقلب در انتخابات سال گذشته ی مجلس
نمایندگان گردیدند پس از حضور در نماز جنازه غیرحضوری یا همانا غیابی قهرمان صلح و
رهبر جهاد، مقاومت و صلح با چشمانی خمارآلود از ایشان به نیکی یاد نموده چنین
فرمودند: "چند
روز بعد از اینکه خائنین ملی مره از وکالت و خدمت به مردم عزیزم سبک دوش کدن استاد
به دیدنم آمد. صدقه ی ریشش شوم! ریشکش ره اصلاح کدم... همرایش مشوره کدم که اگه ده مقابل این بی
آبرویی... تهمت ناحق... مقاوت و ایستادگی کنم... جهاد حقوقی کنم... تظاهرات بدون
خشونت کنم... صدقه ی ریشکش شوم مه! هه هه هه! هاااان گفت نی نکو!... ما بیست سال
جهاد کدیم... یک چند سال جنگ کدیم... چند سال مقاومت کدیم... هیچ فایده نکد. بی
آبرویی هنوز سر جایش است... بینی بریدگی هنوز سر جایش است... ریاست جمهوری هم از
دست رفت... حالی صلحکانی میکنیم... هااااان! دگیش یادم نیست... همی سگرتی هم مثل
استاد شهید مره گرفته! هههه هههه! یاد شکریه جان بخیر یگان دفعه همرایش پیش استاد
میرفتیم... گمشکو خوب وختا بود! خدا جنتا ره نصیب کنه استااااااد..." در این میان مقبول جان استانبولی
که بوتهای شب عروسی اش از پشت درب مسجد غیب گردیده بودند از وضعیت جاری در کشور
ابراز نارضایتی کرده، سیصد و هشت دشنام آبدار نثار حلق و دهان جمیع بوت دزدان شفتل آباد سفلی نمود.
منتها بنابر اصرار بیش از حد اهالی شریف شفتل آباد علیا رهبر شهید جهاد، مقاوت و
صلح را مردی باحوصله و صلح جو خوانده، چنین گفت: "خدا
رحمت کنه زن چهارممه! همیشه میگفت بوته ی بده بلا هم نمیزنه. راست میگفت خدابیامرز!
خودش خوب مال...اههههم...بوته یی بود. هنوز چهار روز از عروسی ما تیر نشده بود که
بلا زدیش، مُرد! آدمهای خوب زود عمر خوده به آدمهای بد میتن. میگن باش همی بدها
وخت داشته باشن، پیش از مُردن خوب شون. استاد خدابیامرز هم آدم خوب بود. حیفش که
شهیدش کدن! اگه نی تا کُل آدمهای بد ره خوب نمی ساخت عمرشه به کسی نمیداد. سخی
بود. مردمه دوست داشت. نمی خواست دگه ده وطن ما جنگ باشه. میگفت: بیت: بگذشته گذشت
زو مکن یاد آینده نمی شود چو آباد امروز بیا که جرگه گیریم یا کفتر و
یا که چرگه گیریم دگیش یادم
نیست مگم خوب شاعر هم بوده استاد شهید. خدا بیامرزدش! حیفش که دزدهای بی پدر
بوتهایمه بردن اگه نی زیاد گفتنی داشتم. یک خروار خاطره دارم از رهبر شهید. خیر
است باز ده سالگرد شهادتشان حتمن بریتان قصه میکنم." یکی دیگر از شرکت کنندگان عرض
الدین جگرسوخته که رهبر جهاد، مقاومت و صلح را پدر معنوی خویش میداند در خصوص
ویژگی های منحصر بفرد رهبر شهید سخنانی چند ایراد نمودند که بدلیل خصومت شخصی با
عرض الدین جان پدر...ببخشید...جگرسوخته چشم سفیدی را به حد اعلا رسانیده از نگاشتن
سخنان ایشان چشم پوشی می نماییم. خصومت های شخصی ما هم به هیچکس ربط
ندارد! خوش داریم با عالم و آدم دشمنی کرده هرگز دم از صلح نزنیم. - قهرمانان فقط در قصه ها وجود داخلی دارند.
اینجانب داکتر انجنیر استاد میرزا ملامت، متولد شهر ویرجینیای ولایت پاریس افغانستان در سال 1350 هجری میلادی در سن 0 سالگی بدنیا آمدم. با ورود نیروهای بیگانه و بیگانه نمایان به کشور عزیزم افغانستان از آنجا به خارج از کشور مهاجرت کرده و تحصیلات کودکستان و ابتدائیه را در مکتب شهید جان اف. کندی شهر هامبورگ انگلستان به اتمام رسانیده دکترای حقوق خویش را کسب نمودم و مدت دوازده سال پربار با گارسونی در رستورانتهای مختلف به جامعه ی جهانی خدمات فراوانی نمودم. پس از دوازده سال کار بعنوان گارسون رستورانت اکنون در نظر دارم با راه اندازی "حزب شفتل خواهان" به کار سیاست پلاستیکی بپردازم و بدنوسیله دین خود را نسبت به وطن عزیزم افغانستان ادا نمایم، تا باشد فرزندانی آواره تر از من به جامعه ی جهانی تقدیم نماید.