اینجا بلوغ را به سر دار می کشند
اینجا بلوغ را به سر دار می کشند
حرف نگفته را سر بازار می کشند
دستی اگر ز پاچه رود بر سُرین یار
آن دست را بریده در انظار می کشند
اینان چنان اسیر خیالات مبهم اند
کز نقش یار، صورت دیوار می کشند
بوی تضاد گر برسد بر مشام شان
شمشیر را ز پاچه ی ایزار می کشند
تکفیر می کنند و مکافات می دهند
در گوشه یی نشسته و نصوار می کشند
آن عده یی که اهل مدارا و منطقند
فارغ ز حل مسئله سیگار می کشند
میرم بر این رُمانس که در وقت عاشقی
دست بریده را به سر یار می کشند
میرزا تو اسب مردنی خود نجات بخش
که اینجا ز اسب مرده، چو خر کار می کشند
***
آتش زدند خانه ی خود را به این خیال
که آتش در آشیانه ی اغیار می کشند
+ نوشته شده در ۱۳۹۱/۰۸/۰۸ ساعت 2:52 توسط میرزا قلندرشاه ملامت
|
اینجانب داکتر انجنیر استاد میرزا ملامت، متولد شهر ویرجینیای ولایت پاریس افغانستان در سال 1350 هجری میلادی در سن 0 سالگی بدنیا آمدم. با ورود نیروهای بیگانه و بیگانه نمایان به کشور عزیزم افغانستان از آنجا به خارج از کشور مهاجرت کرده و تحصیلات کودکستان و ابتدائیه را در مکتب شهید جان اف. کندی شهر هامبورگ انگلستان به اتمام رسانیده دکترای حقوق خویش را کسب نمودم و مدت دوازده سال پربار با گارسونی در رستورانتهای مختلف به جامعه ی جهانی خدمات فراوانی نمودم. پس از دوازده سال کار بعنوان گارسون رستورانت اکنون در نظر دارم با راه اندازی "حزب شفتل خواهان" به کار سیاست پلاستیکی بپردازم و بدنوسیله دین خود را نسبت به وطن عزیزم افغانستان ادا نمایم، تا باشد فرزندانی آواره تر از من به جامعه ی جهانی تقدیم نماید.